عیدانه

 

امروز روز شادی و امسال سال گل

نیکوست حال ما که نکو بادحال گل

 

همه چیز از جشن نوروزی شروع شد که در خانه ی فرهنگ جمهوری اسلامی ایران در لاهور برگزار گردید . من با خانواده و همکاران دور میزی نشسته بودیم و گل می گفتیم و گل می شنفتیم که خانم عرب امدند وخانمی را معرفی کردند که از پاکستانی های ایرانی نژاد  مقیم لاهوراست .خانم نوشین سرفراز .پس از حال و احوال پرسی و تبریک نوروز ،ایشان  مارا دعوت کردندتاازنمایشگاه گلی که در خانه ی خود برپامی کنند بازدید کنیم . 

           روز ۲۵ مارچ یا مارس ساعت پنج و سی دقیقه منزل ایشان را پیدا کردیم .بازدیدکنندگان زیادی آمده بودند . منزل ایشان درست درکنار محل کنسولگری آمریکا در لاهور بود و بالطبع برای ورود به این منطقه باید از ایست و بازرسی ها و موانع فراوانی عبور کرد .  

          درهمان ابتدای ورود خانم سرفراز همراه همسرشان برای خوشآمدگویی  به پیش باز ما آمدند و پس از سلام و احوالپرسی با خوش رویی هرچه تمام تر مارا  به سر میز پذیرایی دعوت کردند .

          من که با دیدن گل ها ی رنگارنگ و زیبا و سحر انگیز سراز پا نمی شناختم به قول ناصرخسرو به دیوانگان ماننده بودم و با دوربین مدام عکس می گرفتم .

          پس از پذیرایی هنگام مراسم اصلی فرارسید . دراین بخش یکی از اساتید معماری دانشگاه پنجاب درباره ی باغ های ایرانی سخنرانی کردند . ایشان در ضمن سخنرانی خود با نمایش مناظر و ابنیه ی ایرانی در شهر های مختلف ایران ،نوع معماری باغ ها و ساختمان ها و بناهای ایران را برای حاضران تبیین می نمودند . بیشترین بخش سخنرانی ایشان درباره ی اصفهان و بناهای تاریخی آن بود . سی و سه پل ، نقش جهان ، مسجد امام و چهل ستون از جمله بناهایی بودند که درباره ی ویژگی های آن ها به تفصیل سخن گفته شد . درپایان نیز ایشان کلام خود را با پخش یکی از قطعات موسیقی سنتی ایران ، زینت بخشیدند .

          دیدن این خانه ی پراز گل وسبزه برای من و خانواده و همراهانم بسیار پرشور و شعف بود . احساس آرامش و لذتی که از تماشای این گل ها ی بهاری به انسان دست می دهد ، وصف ناشدنی است . دراینجا خواستم مخاطبان عزیزم و همراهان همیشگی ام را در بخشی از این احساس و لذت شریک نمایم .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  

عیدی

 

 

چه خوب

سال نو شده است

هنوز هیچ کس به دیدن من نیامده است

شبیه خانه ای شده ام

پراز ازدحام تنهایی

ولبریز از حسرت یک میهمان

وقتی خانه را می تکاندم

وگردوغبار سال کهنه را

از درودیوار می گرفتم

دلم خوش بود

به میهمانی که پس از تحویل سال

می آید

هوای اتاقم چقدر اشتیاق با خود داشت

 تنهایی

تنها میهمان  من است

که بدون هیچ دعوتی

هر وقت بخواهد

سراغم می آید

ومن

با همان شورو شوق همیشگی

می نشینم کنارش

وشعرهای نگفته ام را

برایش زمزمه می کنم

دلم برای همین لحظه لک می زند

وهر سال

درهمین ابتدای سالی که تحویل می شود

منتظر می نشینم

تا تنهایی

تنها میهمان من

هر وقت بخواهد

بدون هیچ دعوتی  

سراغم بیاید