بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت گفتمش در عين وصل اين ناله و فرياد چيستيار اگر ننشست با ما نيست جای اعتراضدر نمیگيرد نياز و ناز ما با حسن دوستخيز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنيمگر مريد راه عشقی فکر بدنامی مکنوقت آن شيرين قلندر خوش که در اطوار سيرچشم حافظ زير بام قصر آن حوری سرشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشتگفت ما را جلوه معشوق در اين کار داشتپادشاهی کامران بود از گدايی عار داشتخرم آن کز نازنينان بخت برخوردار داشتکاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشتشيخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشتذکر تسبيح ملک در حلقه زنار داشتشيوه جنات تجری تحتها الانهار داشت
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم مهر ۱۳۹۰ ساعت 6:35 توسط سعید باجووند
|