مرداد امسال برای من با خبرهای خوشی شروع شد . اولین خبررا آقای اکبری شروه به من داد . برگزیده شدن شعر " خاوری که میانه ندارد " توسط داوران جایزه ی ادبی لیراو . غروب یک روز خنک در سی سخت یاسوج بود که تلفن همراهم زنگ خورد و پشت خط آقای اکبری بود . راستش اول اشتباه گرفتم و تصور کردم یکی از همکارانم می باشد اما وقتی خودش را معرفی کرد اورا شناختم . من برای شرکت دراین جایزه ی ادبی شعر "خاوری که میانه ندارد " را فرستاده بودم . تعریف از خودم نباشد اما اغلب دوستانی که این شعر راخوانده اند به خوبی با آن رابطه برقرار کرده اند . خودم نیز این شعر را خیلی دوست دارم چون راوی دردی است که با پوست و خونم آن را تجربه کرده ام . " مردم /در خاوری که میانه ندارد / درچند چیز مشترک اند / وقتی کتک می خورند / مردم اند /وقتی .../به خصوص وقتی تظاهرات مردم فهیم مصررا در میدان تحریر می دیدم ویا تخریب میدان لولو را توسط نظامیان بحرین تماشا می کردم وخیلی صحنه های دیگر که دیگر عادت کرده بودم به دیدنشان . هر بار که می دیدم درپس زمینه ی فکرم تصاویر رسوخ می کرد ومی کردو می کرد تا شد خاوری که میانه ندارد .
وقتی خبر راشنیدم حس خوبی داشتم . به همراهانم هم گفتم . آقای اکبری از چگونگی انتخاب برگزیدگان و زمان ومحل برگزاری اختتامیه گفتند و پس از کلی خوش و بش قطع کردند . خوشحالی من طولی نکشید چون خبر خوش دوم را اواسط مرداد به من دادند . اعزام به خارج . همین مسئله باعث شد که از همان ابتدا غصه ی نبودن در مراسم اختتامیه را باخودم همراه داشته باشم .
تا اوایل مهرماه آقای اکبری چند بار دیگر هم تماس گرفت وتاکید کرد در مراسم اختتامیه حاضر باشم . بنده ی خدا آن قدر باشوروهیجان حرف می زد که من خجالت می کشیدم واقعیت را به او بگویم . چیزی هم نگفتم وبه لاهور که آمدم در یکی از کامنت هابرایم یادداشت گذاشته بود که " بی معرفت چرا بی خبررفتی " . به اوزنگ زدم و عذر خواهی کردم وماجرا رابرایش تعریف کردم . خلاصه زمان و مکان برگزاری مراسم اختتامیه که اعلام شد هرچه کردم نشد که نشد به تهران بیایم . با اقای اکبری تماس گرفتم و تاکید کردم شعر خاورمیانه حتما در مراسم اختتامیه خوانده شود . ایشان هم قول دادو من هم پیام کوتاهی برای مراسم تنظیم کردم واز همه ی حاضران به ویژه هیات محترم داوران و همچنین برگزار کنندگان این جایزه ی ادبی تشکر نمودم وایمیل کردم که نمی دانم خوانده شد یانه . به هر حال روز 19 آبان تقریبا چهار ساعت منتظر آقای اکبری ماندم تا شاید تماس بگیرد که نگرفت . می دانم که برگزاری این گونه مراسم چقدر زحمت دارد و چه توانی می طلبد .
عکس های اختتامیه راکه دیدم بیشتر به حال خودم تاسف خوردم واز این که فرصت همنشینی بابزرگان را از دست دادم واقعا احساس غبن و زیان می کنم .با این همه باز هم یک بار دیگر برای همه ی کسانی که دلشان به حال فرهنگ و هنر این مرزوبوم به ویژه شعر می سوزد آرزوی توفیق و بهروزی می کنم .
برگزاری چنین مراسمی برخلاف آن چه دربادی امر به نظر می آید اساسا کار ساده ای نیست .امیدوارم گردانندگان این جایزه ی ادبی در سال های آینده نیز موفق و سربلند باشند . دراینجا جادارد به ویژه از زحمات جناب آقای اکبری شروه که با وجود مشغله های فراوان چنین مراسم درخورو شایسته ای را برگزار نمودند از صمیم قلب تشکر کنم و برایشان سلامتی و بهروزی از خداوند منان مسئلت نمایم .